پس از ۱۴ روز زندگى مشترك اين پرونده در دادگاه خانواده تشكيل شد

پايان تلخ وكالت پنهانى عروس به داماد

گروه حوادث: وكالت پنهانى عروس جوان براى بخشيدن مهريه به داماد زندگى ۱۴ روزه شان را با جنجال روبه رو كرد.
به گزارش خبرنگار ما، چندى پيش داماد جوانى با مراجعه به دادگاه خانواده(۱) تهران گفت: وقتى تحصيلات دانشگاهى ام به اتمام رسيد، با اصرار خانواده ام به فكر ازدواج افتادم و پس از مدتى در محيط كارم با دخترى آشنا و نسبت به او علاقه مند شدم.
وى افزود: اين مسأله را با خانواده ام درميان گذاشتم و آنها به خواستگارى رفتند. همه صحبت ها و شرايط به خوبى پيش رفت و تمام قرارها گذاشته شده بود تا اين كه بر سر مهريه اختلافى پيش آمد.داماد جوان ادامه داد: وقتى ديدم مهريه اى كه خانواده عروس تعيين كرده زياد است با توجه به گرفتارى هايى كه مهريه هاى سنگين در زندگى زناشويى ايجاد مى كند، حاضر به قبول آن نشدم و با وجود علاقه اى كه نسبت به آن دختر داشتم، قرار ازدواج را بر هم زدم و چون پدر عروس هم حاضر نشد از حرف و خواسته اش براى مهريه كوتاه بيايد، همه چيز به هم خورد.
تازه داماد گفت: چند روز بعد در محل شركت دختر مورد علاقه ام را ديدم. او با ناراحتى به من گفت چرا به خاطر ماديات مى خواهى زندگى مان را به هم بريزى. تو ميزان مهريه اى را كه پدرم اعلام كرده قبول كن و من در عوض به صورت پنهانى به تو وكالتى براى بذل مهريه مى دهم تا ميزان مهريه ام را مطابق خواسته ات پايين بياورى.داماد جوان اضافه كرد: بعد از عقدكنان از برگه وكالت استفاده كردم و مهريه را طبق آنچه با عروس توافق كرده بوديم، تبديل كردم. در همين زمان زندگى مشترك ما هم آغاز شده بود و همسر من بر اثر سادگى يك روز اين مسأله را با خواهرش در ميان گذاشته و گفته بود به خاطر علاقه اى كه به من داشته وكالت براى بذل مهريه به من داده است و من با استفاده از آن ميزان مهريه را كم كرده ام.وى افزود: از زمانى كه خانواده او متوجه اين مسأله شدند، اختلاف در زندگى ما شديد شد. من و زنم تا ۱۴ روز مقاومت كرديم ولى يك روز وقتى از محل كار به خانه آمدم، ديدم همسرم كه آن روز مرخصى گرفته بود، در خانه نيست. وقتى با او تماس گرفتم به من گفت چرا از وكالت بذل مهريه استفاده كرده اى و مهريه مرا كم كردى؟از اين حرف تعجب كردم .بعد از توضيحات زياد از او خواستم كه به خانه برگردد. داماد جوان گفت: در حالى كه ميز شام را چيده و منتظر بازگشتش بودم او با پليس به خانه آمد و ادعا كرد او را به خانه راه نمى دهم. بعد از تحقيق، پليس متوجه شد كه او حقيقت را پنهان كرده است.وى گفت: همسرم وقتى جهيزيه اش را برد و حرف تمام كسانى را كه براى ادامه زندگى مان واسطه شده بودند، نشنيده گرفت، راهى براى من باقى نگذاشت. من در شرايط خيلى بدى از نظر روحى هستم و هر طور شده مى خواهم زودتر از او جدا شوم.فرحناز خسروشاهى - معاون دادگاه خانواده(۱) - در حالى كه دستور ارجاع اين دادخواست را به يكى از شعب دادگاه كرده بود به خبرنگار ما گفت: وقتى يك دختر و پسر تصميم به زندگى مشترك مى گيرند بايد توجه داشته باشند كه به كسى اجازه دخالت ندهند زيرا بسيارى از زندگى هايى كه بر اثر دخالت اطرافيان از هم مى پاشد بر مبناى حسادت و حسرتى است كه از زندگى اين زوج به وجود آمده است.