به گزارش خبرنگار اجتماعي فارس، روز 11 اسفد 85، از طريق مركز فوريتهاي پليس، كشف جسد مردي ميانسال در يكي از خيابانهاي رباطكريم مخابره شد.
مأموران با حضور در محل حادثه، متوجه شدند كه جسد متعلق به مردي 45 ساله به نام علي است كه با ضربات متعدد چاقو به قتل رسيده است و در كنار خيابان رها شده است.
تحقيقات در اين زمينه آغاز شد و سرانجام قاتل اين مرد كه قصد فروش خودروي مقتول را داشت، شناسايي و دستگير شد.
نحوه شناسايي متهم از اين قرار بود كه متهم بعد از قتل، خودروي مقتول را حوالي عبدلآباد و در خياباني فرعي رها كرده بود. خودرو چند روزي به همان شكل رها شده بود و روزي كه متهم به همراه خريدار اموال مسروقه نزديك خودرو شدند، با واكنش اهالي محل روبرو شده و يكي از اهالي محل، با تيزهوشي شماره تلفن خريدار اموال مسروقه را پيدا ميكند.
مدتي بعد و زماني كه ارتباط بين جسد كشف شده و خودروي مسروقه مشخص شد، بازپرس پرونده به تحقيقات از اهالي محل پرداخت و با دريافت شماره تلفن، ابتدا به فرد خريدار اموال مسروقه و سرانجام به قاتل راننده رسيد.
ياسر، متهم به قتل، شناسايي و دستگير شد و ضمن اعتراف به قتل مدعي شد كه به همراه همسرش، فرحناز راننده خودرو را به قتل رسانده است.
جلسه رسيدگي به اين پرونده، امروز در شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران و به رياست قاضي حسن تردست برگزار شد.
اصغري، نماينده دادستان ضمن بيان كيفرخواست گفت: ياسر و فرحناز به اتهام قتل عمدي علي، بازداشت هستند و با توجه به دلايل موجود در پرونده مانند، نظريه پزشكي قانوني، گزارش مرجع انتظامي، اظهارات شهود و اقرار متهمان، درخواست مجازات آنها را دارم.
بعد از اظهارات نماينده دادستان، ياسر در جايگاه قرار گرفت و درباره حادثه گفت: قبل از ارتكاب قتل، با همسرم به شمال رفته بوديم كه آنجا تصميم گرفتيم از يك موبايل فروشي سرقت كنيم.
وارد يك موبايلفروشي شديم و با نشان دادن اسپري، خواستيم از او سرقت كنيم كه او مقاومت كرد و در نهايت من و همسرم دستگير شديم. ما به دادسراي آن شهر اعزام شديم ولي وقتي به جرم خود اعتراف نكرديم، آزاد شديم و تصميم گرفتيم به سرعت به تهران برگرديم.
به يك راننده پيشنهاد دربست داديم و قرار شد با مبلغ 50 هزار تومان ما را به تهران بياورد. در راه نقشه قتل او را كشيديم و زماني كه به رباطكريم رسيديم، نقشه خود را عملي كرديم.
ابتدا طنابي را دور گردن مقتول انداختم و به همسرم هم گفتم از سر ديگر طناب، آن را بكشد. بعد از آن، با چاقو 2 ضربه به او زدم كه خودرو را نگه داشت و پياده شد.
بعد از او، ما هم از ماشين پياده شديم و من يك ضربه و همسرم هم چند ضربه با چاقو به او وارد كرد و سرانجام او فوت كرد.
قاضي از او سؤال كرد كه علت متلاشي شدن سر مقتول چه بود كه متهم در جواب گفت: بعد از اينكه او را زديم، به زمين افتاد و سرش با سنگ برخورد كرد.
بعد از اينكه او مرد، جنازهاش را كنار خياباني رها كرديم و با خودروي او، به خانه دوستم سعيد، رفتيم و تمام ماجرا رابراي او گفتم. ماشين را بردم عبدلآباد و در يك خيابان فرعي رهايش كردم تا بعداً آن را بفروشم.
همسرم را هم به خانه پدرش بردم، اما نيم ساعت بعد، مادرش بيرون آمد و به من گفت، فرحناز ديگر با تو زندگي نميكند و ميخواهد از تو طلاق بگيرد.
بعد از اظهارات ياسر، همسرش در جايگاه قرار گرفت و با رد گفتههاي شوهرش گفت: من آن روز با اتوبوس به تهران برگشتم و از ترمينال به خانه پدرم رفتم. به هيچ وجه به خانه دوست شوهرم نرفتم و بعد از دستگيري شوهرم هم تقاضاي طلاق كردم.
بعد از اظهارات فرحناز، قاضي تردست، دوست ياسر را به عنوان شاهد به جايگاه فراخواند و درباره روز حادثه گفت: آنها (ياسر و همسرش) ساعت 7 صبح به اشتباه زنگ خانه همسايه من را زدند. بعد كه رفتم مقابل خانه، ياسر را پشت فرمان ديدم كه لباسش خوني و همسرش هم كنارش بود.
ماجرا را همان طور كه ياسر گفت، برايم تعريف كردند و بعد از خوردن صبحانه، با ياسر خودرو را در حوالي عبدلآباد رها كرديم. آنها فرداي آن روز هم خانه ما بودند و من همسرم خانه را ترك كرديم تا آنها راحت باشند و خودشان را مرتب كنند.
بعد از اظهارات شاهد، همسر ياسر دوباره به جايگاه آمد و گفت: شاهد دروغ ميگويد و تنها اظهارات همسر شاهد را قبول دارم.
قاضي تردست دستور احضار همسر شاهد در جلسه بعد را صادر كرد كه فرحناز گفت: اظهارات همسر شاهد را هم در صورتي قبول ميكنم كه امروز در دادگاه حاضر شود.
اين در حالي است كه ياسر با پرداخت مبلغ درخواستي خانواده مقتول، توانسته است رضايت آنها را جلب و از قصاص نجات پيدا كند و امروز تنها از جنبه عمومي جرم، در دادگاه حاضر شود. اما همسر وي به دليل اظهارات متناقض فراواني كه در اظهارات خود داشته است و همچنين ناتواني در پرداخت ديه، هنوز موفق به جلب رضايت اولياي دم نشده است.
قاضي تردست، ختم جلسه را اعلام كرد تا معماي قتل راننده، در انتظار شنيدن اظهارات آخرين شاهد ماجرا بماند.